جدول جو
جدول جو

معنی برادری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

برادری کردن
(مُ لَ بَ)
همچون برادر با دیگری رفتار کردن. اخوت نمودن. (فرهنگ فارسی معین). اخوت کردن و محبت اخوت با کسی معمول داشتن. (از ناظم الاطباء) ، سزاوار. درخور. برازا. لایق:
پیش بالای تو میرم چه بصلح و چه بجنگ
چون بهر حال برازندۀ ناز آمده ای.
حافظ
لغت نامه دهخدا
برادری کردن
همچون برادر با دیگری رفتار کردن اخوت نمودن، بمساوات عمل کردن
تصویری از برادری کردن
تصویر برادری کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برابر کردن
تصویر برابر کردن
هم و زن کردن، یک اندازه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برابری کردن
تصویر برابری کردن
با کسی رو به رو شدن، دعوی هم سنگی و هم زوری کردن، ستیزه کردن، همدوش و هم ردیف بودن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ کَ دَ)
فرار دادن. فراراندن. رجوع به فرار دادن و فراراندن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ دَ)
جوانمردی و بخشندگی کردن: آسمان آن سال هیچ رادی نکرد بباران. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 460). رجوع به رادی شود
لغت نامه دهخدا
برابربودن تقابل، هموزنی داشتن همسنگی داشتن، همدوشی داشتن همردیف بودن، مطابقه داشتن، مقاومت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراری کردن
تصویر فراری کردن
فرار دادن گریزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برابری کردن
تصویر برابری کردن
((~. کَ دَ))
مطابقت داشتن، مقابله کردن
فرهنگ فارسی معین
مساوی بودن، معادل بودن، هم سنگ بودن، هم وزن بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حقه بازی کردن، حیله گری کردن، مکاری کردن، گربزی کردن، فریب کاری کردن، زیرکی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد